پیرمرد و دریا
پیرمرد و دریا | رضا فیاضی
صد رمان | کارگردان: منصور ضابطیان | رادیو آکادمی باغ کتاب تهران
اين كتاب را همينگوي در سال ۱۹۵۱ زماني كه در کوبا بود نوشت و اولين بار آن را به صورت داستاني در مجله چاپ می نماید و سرانجام در ۱۹۵۲ به چاپ رسید.
داستان در مورد پیرمرد ماهیگیری به نام سانتیاگو است که در ابتدای داستان، ۸۴ روز است که نتوانسته ماهی صید کند. سانتیاگو شاگردی به نام مانولین دارد که والدین او، وی را از همراهی پیر مرد بازمیدارند؛ پدر و مادر مانولین معتقدند که پیرمرد دچار بدشانسی شده است و بهتر است که مانولین شاگردی ماهیگیر خوششانستری را بکند و به این ترتیب مانولین دیگر پیرمرد را در دریا همراهی نمیکند. اما با این وجود، مانولین هر شب وقتی که پیرمرد از ماهیگیری بازمیگردد، به او سر میزند، برایش غذا میآورد، وسایل ماهیگیریش را تمیز و مرتب میکند و با هم از بازیهای بیس بال آمریکا صحبت میکنند. تا این که در نهایت در ۸۴امین شبی که پیر مرد نتوانسته بود ماهیگیری کند، به مانولین میگوید که دوره بدشانسی ما به پایان رسیده و فردا میخواهد با قایقش به دورترین نقاط خلیج برود و با صید برگردد. فردای آن روز سانتیاگو قایقش را به دریا میاندازد و شروع به پارو زدن میکند ؛ اندکی از ساحل دور میشود و سپس طعمه ها را به دریا می اندازد. در روز سوم موفق میشود یک نیزه ماهی بزرگ را صید کند. ماهی بزرگ را به کنار قایقش می بندد و به سمت ساحل حرکت می کند. اما بوی خون ماهی در آب ها جریان پیدا میکند و کوسهها برای خوردن ماهی بزرگ کم کم به قایق نزدیک میشوند. پیرمرد با باقیمانده توانش تعدادی از آن ها را از پا در می آورد اما شب فرا میرسد و ماهیگیر که از شدت خستگی دیگر توان مبارزه ندارد ، صدای برخورد کوسه ماهی با بدنه قایق را میشنود و میداند که تا صبح دیگر چیزی از ماهی بزرگش باقی نخواهد ماند، و خود را برای قربانی کردن ماهی بزرگ ، سرزنش می کند …
صبح روز بعد پیش از طلوع آفتاب، ماهیگیر به ساحل میرسد، قایق را به خشکی میکشد و خودش به سرعت به کلبه میرود و به خواب عمیقی فرو میرود. مانولین که بسیار نگران پیرمرد بود، از دیدن قایقش خوش حال میشود، برایش روزنامه و قهوه میبرد و به هم قول میدهند که با هم به صید بروند. پیر مرد به خواب فرو میرود و خواب شیرهای ساحل آفریقا را میبیند…