سن و حافظه
همه می دانند که با پیر شدن حافظه افراد تحلیل می رود. اما همه اشتباه می کنند.
حتی افراد بیست ساله هم ساده ترین چیزها را فراموش می کنند.
نویسنده: دانیل جی. لویتین[1]
دکتر لویتین یک عصب پژوه است.
من زمانی که این مطلب را می نویسم 62 سال دارم. مانند بسیاری از دوستانم، اسامی را که در گذشته می توانستم به آسانی به یاد بیاورم در حال حاضر فراموش می کنم. وقتی مشغول گذاشتن وسایل در چمدانم هستم تا به سفر بروم، به سمت کمدی که در هال قرار دارد می روم و زمانی که به آن می رسم، فراموش می کنم که برای چه آمده ام.
با این وجود حافظۀ طولانی مدت من کاملاً سالم و بی و عیب و نقص است. اسامی همکلاسی های کلاس سومم، اولین آلبوم صوتی که خریدم و روز ازدواجم را بخاطر می آورم.
بنا به باور شایعی که وجود دارد این یک مشکل قدیمی ناشی از پیر شدن است. اما من بعنوان یک عصب پژوه، می دانم که این مشکل لزوماً به سن و سال مربوط نیست.
حافظۀ کوتاه مدت شامل محتوایی از افکار حال حاضر شما است، از جمله آنچه که می خواهید ظرف چند ثانیۀ بعدی انجام دهید. این حافظه مشغول برخی محاسبات ذهنی است و به این فکر می کند که مطلب بعدی که بخواهید در یک مکالمه بگویید چه باشد یا به قصد برداشتن یک جفت دستکش به سمت کمد هال بروید.
حافظۀ کوتاه مدت به راحتی آشفته یا مختل می شود. بستگی به این دارد که آیا شما بصورت فعال به مواردی که در فایل «کار بعدی که باید انجام شودِ» موجود در ذهنتان، توجه دارید یا نه. شما این کار را با فکر کردن در مورد آنها انجام می دهید، شاید با تکرار دوباره و دوبارۀ آنها، («من می خواهم به طرف کمد بروم تا دستکش بردارم»). اما هر چیز منحرف کننده ای مثل یک فکر جدید، یا سؤالی که کسی از شما می پرسد یا زنگ تلفن، می تواند حافظۀ کوتاه مدت را مختل کند. توانایی ما در بازیابی خودکار محتوای حافظۀ کوتاه مدت پس از سی سالگی با گذشت هر دهه به مقدار اندکی کاهش می یابد.
اما سن عامل اصلی نیست که عموماً فرض را بر آن می گذارند. من در تمام مدت کاریم به دانشجویان مقطع کارشناسی درس داده ام و می توانم گواهی دهم که حتی تعداد زیادی از افراد بیست ساله هم دچار خطای حافظۀ کوتاه مدت می شوند. آنها به کلاس اشتباهی می روند، در جلسۀ امتحان بدون مداد شمارۀ 2 که لازم است، حاضر می شوند و چیزی را که همین دو دقیقه قبل به آنها گفتم فراموش می کنند. اینها شبیه همان کارها و چیزهایی هستند که هفتاد ساله ها انجام می دهند.
تفاوتی که به این موضوع وابسته است، مسئلۀ سن و سال نیست، بلکه چگونگی توصیف این اتفاقات از سوی ما است؛ یعنی چگونه آنها را برای خودمان شرح می دهیم. افراد بیست ساله اینطور فکر نمی کنند که «وای عزیزم، این باید شروع زودهنگام آلزایمر باشد». آنها این فکر را می کنند که «الان واقعاً سرم شلوغ است» یا «واقعاً باید بیشتر از چهار ساعت بخوابم». فرد هفتاد ساله همین اتفاقات را می بیند و نگران سلامت مغزی خود می شود. البته، این موضوع به معنای این نیست که آلزایمر و اختلالات حافظۀ مرتبط با زوال عقل داستان و افسانه هستند؛ اما هر گونه نقصان در حافظۀ کوتاه مدت لزوماً نشانۀ یک بیماری بیولوژیکی نیست.
طبق آنچه که یک مطالعۀ انجام شده در سال 2018 نشان می دهد، در صورت عدم وجود بیماری مغزی، حتی مسن ترین افراد بزرگسالی که سنشان بیش از 85 و 90 است، هیچگونه یا مقدار کمی کاهش حافظه نشان می دهند. اختلال حافظه امری حتمی نیست.
واقعیت این است که با بالا رفتن سنمان، برخی از جنبه های حافظه بهتر می شوند. به عنوان مثال، توانایی ما در استخراج الگوها، نظم و ترتیب ها و پیش بینی های صحیح با گذشت زمان بهتر می شود، به این دلیل که تجربۀ بیشتری کسب می کنیم. (به همین دلیل است که باید به رایانه ها ده ها هزار تصویر چراغ راهنمایی یا گربه نشان داده شود تا بتوانند آنها را تشخیص بدهند). اگر بخواهید یک تصویر اشعۀ X بگیرید، ترجیح می دهید که یک رادیولوژیست هفتاد ساله آنرا ببیند نه یک رادیولوژیست 30 ساله.
پس ما چگونه تجربه های ذهنی خود را در این باره که بنظر می رسد سالمندان در مورد کلمات و اسامی دچار اشتباه می شوند، توجیه کنیم؟ اولاً، یک کندی شناختی عمومی مرتبط با سن و سال وجود دارد؛ اما اگر اندک زمان بیشتری به سالمندان داده شود، عملکرد مناسب و خوبی خواهند داشت.
دوماً، سالمندان مجبور هستند تا نسبت به افراد کم سن و سال تر، در میان خاطرات بیشتری به جستجو بپردازند تا حقیقت یا قسمتی از اطلاعاتی که را به دنبالش هستند پیدا کنند. ذهن انسان این گونه است که با خاطرات و اطلاعات شلوغ می شود. موضوع این نیست که شما نمی توانید چیزی را به یاد بیاورید؛ شما می توانید، اما موضوع این است که اطلاعات بسیار بیشتری وجود دارد که باید دسته بندی و تفکیک شوند. یک مطالعۀ انجام شده در سال 2014 به این نتیجه رسیده است که تأثیر «شلوغی» مذکور در شبیه سازی های رایانه ای سیستم حافظۀ انسان نیز خود را نشان می دهد.
اخیراً، خود من داخل آسانسور یک اداره بودم که متوجه شدم تمام دکمه های آن فشار داده شده است، و این در حالی بود که در داخل آسانسور فقط سه نفر بودیم. همانطور که آسانسور طبق وظیفه در هر طبقه متوقف می شد، یکی از افرادی که کنار من ایستاده بودند گفت: «انگار یه بچه ای تمام دکمه ها را فشار داده». همۀ ما خندیدیم. من لحظه ای فکر کردم و این جواب را مطرح کردم که: «پنجاه سال پیش من همون بچه هه بودم» و همۀ ما دوباره خندیدیم. بعد فکر کردم که خاطرات ما از ده سالگی مان شفاف تر از حاطرات ده روز پیش مان است. آیا این نباید عجیب باشد؟
اما در خلوت گرم و آشنای ذهن خودم این موضوع اصلاً عجیب بنظر نمی رسید: من همان فرد هستم. من حس نمی کنم که پنجاه سال مسن تر شده ام. من می توانم دنیا را از دریچۀ چشمان همان بچۀ ده سالۀ بازیگوش ببینم. می توانم زمانی را بخاطر بیاورم که طعم شکلات تخته ای باترفینگر[2] برایم خوشمزه ترین چیز در دنیا بود. می توانم اولین باری را که با بوی علف یک چمنزار بهاری مواجه شدم، بیاد بیاورم. آن موقع، چنین چیزهایی جدید و هیجان انگیز بودند و گیرنده های حسی من طوری تنظیم شده بودند که رویدادها و وقایع جدید را هم مهم و هم پر از شور و نشاط جلوه دهند.
من هنوز هم می توانم یک شکلات باترفینگر بخورم و بوی چمنزار بهاری را حس کنم، اما تجربۀ حسی من به دلیل تکرارها، آشنایی با آن و سالمندی، دیگر بی اشتیاق شده است. بنابر همین موضوع، سعی می کنم تا تازگی و هیجان چیزهای مختلف را حفظ کنم. تولیدکنندۀ شکلات محبوب من هر سال چند تایی شکلات دست ساز و غیرماشینی معرفی می کند و من سعی می کنم حتماً آنها را امتحان کنم و کاملاً از آنها لذت ببرم. من به پارک ها و جنگل های جدیدی می روم که احتمال بیشتری وجود دارد تا در آنها با بوی علف ها و درختان جدید و همچنین مشک حیوانات جدید مواجه شوم.
زمانی که آنها را پیدا می کنم، اینها همان چیزهایی می شوند که برای ماه ها و سال ها آنها را بخاطر می آورم، به این دلیل که جدید و نو هستند. علاوه بر این، تجربۀ چیزهای جدید بهترین روش برای جوان، قابل انعطاف و در حال رشد نگه داشتن ذهن ما در دهه های 80 سالگی،90 سالگی و فراتر از آن، است.
دانیل جی. لویتین یک عصب پژوه و نویسندۀ کتاب «سالمندی موفق: کاوش های یک عصب پژوه دربارۀ قدرت و استعدادهای زندگی ما» است و این مقاله برگرفته از آن است.
منبع: nytimes (10 ژانویه، 2020)
ترجمه: آکادمی باغ کتاب تهران